نفتی ها /نخستین حاشیه این هفته "نفتیها" به ماجرای کوچ دیپلماسی انرژی از وزارت نفت تا هتلهای پنجستاره دوبی میپردازد؛ وقتی اتاق مذاکره در تهران خالیست و صدای چانهزنیها از برجهای براق دبی به گوش میرسد، باید پرسید: چه شد که پایتخت انرژی خاورمیانه، پایتخت مذاکرات نفتیاش را از دست داد؟
دبی، این روزها فقط یک شهر تجاری یا توریستی نیست؛ شده محل رسمی قرارهای نفتی ایران. در یک تغییر نقش تلخ و بیسروصدا، مذاکرهکنندگان شرکتهای ایرانی – از دولتی گرفته تا خصوصی و شبهدولتی – حالا برای هر توافق یا دیداری، پاسپورتشان را آماده سفر به امارات میکنند. چرا؟ چون طرف خارجی دیگر پایش را در تهران نمیگذارد.
ترس از تبعات سیاسی، مهر ایران در گذرنامهها، محرومیت از ویزای آمریکا یا اروپا، همه عواملی هستند که مدیران شرکتهای خارجی را از سفر به ایران منصرف کردهاند. آنها حالا از موضع بالا، در شهرهای ثالث – عمدتاً دبی – آدرس و ساعت جلسه را اعلام میکنند، و نمایندگان ایرانی بدون حق انتخاب، باید در آن محل حاضر شوند. صندلی میز مذاکره دیگر به ما تعلق ندارد، ما صرفاً دعوتشدهایم.
حالا دبی نه فقط میزبان دفاتر منطقهای شرکتهای بزرگ دنیاست، بلکه سکوی ارتباط ایران با جهان شده؛ سکوئی که شاید روزی در تهران بنا بود برپا شود.
اما سؤال مهمتر اینجاست: وقتی قدرت چانهزنیات در جغرافیا رقم میخورد، و حتی نمیتوانی محل گفتوگو را تعیین کنی، آیا در خود گفتوگو، صدایت شنیده خواهد شد؟ یا تنها بهدنبال گرفتن حداقلیترین امتیازاتی هستی که طرف مقابل حاضر است در حاشیه خاک خودش به تو بدهد؟
در نهایت باید خاطر نشان کرد، در جهانی که محل جلسه هم معنا دارد، شاید آنچه در دوبی جریان دارد، تنها مذاکره نفتی نیست؛ بلکه نمایشی بیصدا از افول استقلال اقتصادی در سایه تحریم، دیپلماسی ضعیف، و سیاستهایی که قدرت چانهزنی را نه فقط از میدان، بلکه حتی از نقشه حذف کردهاند.
حاشیه دوم این هفته هم به ماجرای در راه بودن نرخ سوم بنزین میپردازد؛ هادی نخعی، عضو کمیسیون انرژی مجلس در تازهترین اظهارنظرش آب پاکی را روی دست مردم ریخت: «فعلاً برنامهای برای افزایش قیمت بنزین نداریم»؛ اما بلافاصله از سناریوی «نرخ سوم» رونمایی کرد. جملهای که در قاموس سیاست، نه نشانه اطمینان، بلکه پیشدرآمد تغییر است.
درست مثل سیاستهای ارزی، وقتی چیزی بهاسم "نرخ سوم" وارد معادله میشود، معنایش ساده است: سهمیه فعلی میماند، نرخ آزاد هم پابرجاست، اما یک نرخ جدید تعریف میشود؛ معمولاً برای مصرف "مازاد"، یا بهتر بگوییم، برای قبضی که هر ماه مردم با آن مواجه خواهند شد.
افزایش قیمت مستقیم نه، اما تغییر مدل فروش، سهمیهبندی جدید و چندنرخی شدن سوخت، همه نشانههاییست که میگوید بنزین فعلاً گران نمیشود، اما چیزی شبیه گران شدن، در راه است یا حتی به تعبیری تصمیم به گرانی گرفته شده، اما هنوز اسمش را نمیشود گفت.
حاشیه بعدی این هفته هم به ۲۴برابرشدن ناگهانی قیمت سوخت هواپیما میپردازد؛ هیچکس انتظار نداشت ناوگان فرسوده و نیمهجان هوایی ایران، اینبار نه با تحریم یا سقوط ارز، بلکه با سوخت داخلی زمینگیر شود. اما شد. یک تصمیم بیصدا و ناگهانی، و نرخ سوختی که از ۶۰۰ تومان به ۱۴هزار و ۳۳۹ تومان رسید؛ یعنی ۲۴ برابر در یک چشمبههمزدن.
شرکتهای هواپیمایی میگویند نه تنها از این تصمیم خبر نداشتند، بلکه تا یک ماه آینده هم بلیتهای خود را پیشفروش کردهاند. حالا این تغییر ناگهانی، هر ساعت پرواز را ۶۰۰ هزار تومان گرانتر میکند، آنهم برای بلیتهایی که قبلاً فروخته شده. یعنی زیان قطعی، بدون حتی یک فرصت برای تعدیل یا جبران.
موضوع فراتر از رقمهاست. این، ضربه به یک صنعت بحرانزده است که مدتهاست با ناوگان فرسوده، قطعههای قاچاق، محدودیتهای شدید پروازی و نبود سرمایهگذار واقعی دستوپنجه نرم میکند. در چنین وضعیتی، تصمیمگیری بدون اطلاع قبلی – آنهم با چنین شدتی – نه فقط ضدتوسعه، که ضدمنطق است.
دولت میگوید آزادسازی قیمت سوخت منطقیست. ایرلاینها هم میگویند مخالفتی ندارند، اما نه بدون اطلاع، نه بدون مهلت، نه یکشبه. افزایش نرخ باید قانونمند باشد، نه شوکآور.
در اقتصاد، حتی حقیقت هم اگر بیخبر گفته شود، میتواند ویرانگر باشد. اینبار حقیقت، با ۲۴ برابر شدن نرخ سوخت، به پرواز درنیامد؛ سقوط کرد.
حاشیه آخر این هفته هم پشتپرده سرمایهگذاری برای احیای نفت با دکل حفاری چیست؟/ فرسودگی چاههای نفتی بهانه جدید رانتجویی میپردازد؛ مدیرعامل شرکت ملی حفاری ایران از سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری برای خرید دکلهای حفاری خبر داد. در شرایطی که بسیاری از چاههای نفتی به نیمه دوم عمر خود رسیدهاند، این پرسش مطرح است که آیا صرف خرید دکل حفاری میتواند شرایط تولید نفت را بهبود ببخشد؟
"لازم به ذکر است درج اخبار حواشی هفتگی حوزه نفت و انرژی در این بخش به منزله تایید آنها نیست و سایت تحلیلی خبری نفتیها صرفا گردآورنده اخبار در این بخش خبری میباشد."